صداي رهفه ي موجي و دمامي كه تا صب
برچسبها:
صداي رهفه ي موجي و دمامي كه تا صب
باز باران
اشك و شب
تنها
زیر باران طبع شعرم تازه گشت ، اما
شعرهایم را
همچو اشکم روی گونه
شست و با خود برد
باران.
شاعرم ، آری
شاعری بی شعر در باران.
«حسين»
دیوار خاکستری
و پشت پنجره...
باز هم خاکستریست
عینکت را بردار!!
«حسين»
میان او و خودش
یک بهار گم شده بود
درون باغ دلش
سبد ، سبد ، گل بود
ولی هجوم باد خزان و ....
انار گم شده بود
تمام مهر جهان در درون چشمانش
پر از لهیب تمنا
پر از شراره ی عشق
ولی....
میان ماندن و رفتن
بی قرار گم شده بود
میان او و خودش
یک وداع بی پاسخ
بدون خاطره ایی
در غبار گم شده بود
*
و من میان سکوتش
چگونه در یابم
میان او و خودش را
چگونه پر بکنم .
«حسين»
«خدای ساخته ی شیطان»
آری سالها پیش زمانی که قرآنها بر سر نیزه شد، خدا مُرد یا شاید پیش تر از اینها زمانی که فرزند خدا متولد شد، خدا سر زا رفت. نمی دانم شاید پیش تر از اینها مرده باشد، شاید. شاید آن زمان که گوساله ای طلایی شد، خدا از حسادت مُرد. یا خیلی پیش تر از اینها آنگاه که قابیل، هابیل را کشت. خدا فقط بخاطر مقداری گندم کشته شد و قابیل نه تنها هابیل را کشت بلکه خدا را نیز قربانی کرد. یا شاید باز هم خیلی پیش تر، زمانی که خدا با شیطان درگیر شد، آری درست همان زمان بود، درست در همان لحظه خدا مُرد ولی شیطان این راز را به کسی نگفت و خدایی به جای خدا ساخت و ما از آن زمان خدای ساخته شیطان را می پرستیم، خدایی که هر چه ما می خواهیم می گوید، هر گونه ما می خواهیم می باشد و هر کجا که نمی خواهیم نمی باشد . خدایی که نه می شنود، نه می بیند، نه حتی از خود اراده ایی دارد. آری خدا مُرده یا شاید ما خود او را کشته ایم و خدایی که ما در ذهن خود زنده نگه داشته ایم این خداست، «خدای ساخته ی شیطان» !
«حسين»
مادر!
در گستره ی کدامین غزل مرا سروده ای
که با هیچ آهنگی
عقربک خاموش تنم
نمی رقصاند
ثانیه های درون بند بند سلولهایم را؟
کدامین ترانه
لالایی تو بود
که خوابم بوی مرثیه گرفت؟
مادر،
این اقلیمای من است در آغوش قابیل
که با ترانه ی تو ، عاشقانه می رقصد؟
*
بخوان مادر
بخوان ترانه ایی
که از این خواب هزاران ساله بیدار شوم
و به خوابی بروم که در آن
من قابیل باشم! «حسين»